آتیـــــــــــش ســــــــــــوزان

چندیـــــــــــــست چکه میکند از ســقف خانه ام باران تنــــد تنهـایی...

آتیـــــــــــش ســــــــــــوزان

چندیـــــــــــــست چکه میکند از ســقف خانه ام باران تنــــد تنهـایی...

تنهــــــــــا...

دیگر از امید نا امیدم..در افکارم باران نیست .رود نیست. ترانه نیست. و برد از من غرور وطاقت را .سرور را شعرواحساس وشور را. کشت در من زندگی را عشق را بندگی را عشق را در سینه ام مدفون کرد.. اعمال وارزوهایم را باز تنها شدم...


تنهای تنها....


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد