آتیـــــــــــش ســــــــــــوزان

چندیـــــــــــــست چکه میکند از ســقف خانه ام باران تنــــد تنهـایی...

آتیـــــــــــش ســــــــــــوزان

چندیـــــــــــــست چکه میکند از ســقف خانه ام باران تنــــد تنهـایی...

قسـمــت...

خودت میدونی میدونم دلیل رفتنت چی بود 
 

اما میتونستی نری چرا میگی قسمت نبود

اگه قسمت چرا تو موندی
 

خدا چرا مارو بهم رسوندی

اگه میدونستی یه روزی میری 

 

چرا روزا رو تا اینجا کشوندی

چرا روزا رو تا اینجا کشوندی


چی بودم چی شدم به خاطر تو


ولی پشت دلم رو خالی کردی

حالا اسمت میاد گریم میگیره

 
نمیدونی که با دلم چه کردی


 اگه در حق تو خوبی نکردم


ام(اما)بدون که خالی بود دستای سردم


 ولی من در عوض هرچی که بودم
 

با احساسات تو بازی نکردم


 با احساسات تو بازی نکردم

هرکه با احساس شد خواهد شکست...

آنکس که میگفت دوستم دارد عاشقی

نبود که به شوق من آمده

 باشد,رهگذری بود که روی برگهای

 پاییز راه میرفت..صدای خش خش

 برگها همان آوازی بود که من

 گمان میکردم میگوید

 دوســــــــــــــــتــت دارم......